محمد پیروزمنش ؛جانبازی سرافزارو مدیری شایسته درعرصه ورزش
گفت و گوی« ندای قم » بارئیس هیئت جانبازان و معلولین استان قم؛
گفت و گو/ ندای قم / رضا ملکی
این بارورزش جانبازان و معلولین مد نظر قرار میگیرد و من بر این باورم که نوشتن از خاطرات عزیزان پاکی که با خلوص قلب خود برای وطنشان از جان مایه گذاشتند میتواند اعتبار قلم را افزون نموده و من بر خود ببالیم که قلبم در خصوص این دلباخته به وطن به روی صفحه جاری میشود.
به سراغ مردی رفتم که بعد ازشنیدن خاطرات باشکوهش که یک جلد کتاب را دربرمیگیرد به تفکرعمیق فرومی روم که صلابت،شجاعت،دلاوری و صبوری بعضی از انسانها به حدی است که باور انسان بودن آنها قابل هضم نبوده و میتوان آنان را فرشتگان پاک آسمانی لقب نمود.
با کمال افتخار پای صحبتهای محمد پیروز منش جانباز جنگ تحمیلی و مدیر شایسته هیئت جانبازان و معلولین مینشینم تا با هم در اتاق حومه خاطرات گذشته سیر کنیم و به امروز برسیم.ابتدای راه محل قدیمی عربستان آذر با مردمان نیک و صادقش فرزند برومندی را معرفی نمود که با تولدش لبخند شادی را بر لبان خانواده پیروز منش جاری ساخت.
حاج اسدالله جشن تولد دردانه ی کوچک خود را که نهمین فرزند و ته تغاری خانواده بود را برگزار کرد.حاج اسدالله که از زحمتکشان عرضه گچ پزی بود خیلی زود فرزند پرجنب وجوش خود را در زمینهای خاکی محله باغشاه و انتهای خیابان باجک دید که با علاقهی شدید به ورزش فوتبال وجه تمایز دیگری نسبت به دیگر فرزندان خود دارد.
با اینکه او علاقهای به ورزش فرزندان اش نداشت اما چون او کوچک خانواده بود و دوست داشتنی ممانعتی در خصوص فوتبال بازی کردن او نداشت.محمد دوران تحصیل خود را در مدرسهی غیرانتفاعی فارابی و سلامت گذراند و با آغاز جنگ و نوجوانی عاشقانه تحصیل را رها کرد و به جبهه پیوست.
خاطرات باشکوه جبهه و جانبازی50 درصدی
سال شصت به جبهه اعزام شد جهاد سازندگی و خدمت به دلاوران دردستور کار ما قرار گرفت.یک سال و اندی در جبهه بودم به قم آمدم دورههای امداد و نجات و اورژانس را در هلال احمر گذراندم و مجددا در سال 62عازم جبهه شدم.به تیپ امام حسن علیه السلام پیوستم جزیرهی مجنون محل استقرار من بود خاطرات بسیاری از شهادت دوستان خوبم در کنارم در جبهه دارند دقیقا به خاطر دارم در تاریخ 10/1/63 اتومبیل حامل دلاوران بسیجی که من هم در کنارشان بودم توسط راکت مستقیم جنگنده عراقی متلاشی شد.
یک لحظه مرگ را جلوی چشمانم دیدم درد وحشتناکی را حس میکردم. هر دو پا و یکی از دستان از حرکت افتاده بودند.
حال فلج شدن را داشتم توسط دوستان به عقب منتقل شدیم شدت آسیب دیدگی به حدی بود که من را به مشهد مقدس اعزام کردند.
سه ماه تمام وزنه صد و چهل کیلویی به پاهای من آویزان بود و دستم هم در گچ سختی بسیاری کشیدم.بعد از آن تازه متوجه شدند که مراحل درمانی تکمیل نبوده و بعد از بازکردن وزنهها کل بدن من از زیر چانه تا انگشتان پا گچ گرفته شد.
تابستان بود تحمل بودن بدن در گچ عذاب آور بود اما خداوند مهربانم به من صبر داد تا این مرحله از آزمایش الهی را به خوبی پشت سر گذارد بعد از بازکردن گچ بدن من متاسفانه پزشکان مجبور شدند با دلر و پیچ و مهره به جان من بیفتند.
شرایط جسمی من طوری بود که نمیتوانستند من را بیهوش کنند و از من خواستند که با تحمل درد جانگاه بدون بیهوشی اجازهی سوراخ کردن استخوان پا را با دلر برقی به آنان بدهم.باور آن سخت است اما این لطف خداوند بود که توانست به این درد بسیارسخت در آن زمان مسلط گردم.بیش از پنجاه پیچ و مهره در پاهای من کار گذاشته شده و با سختی بسیار بعد از رهایی از بیمارستان و با دو عصا روانهی منزل شدم.
دوران کار و تلاش و اعزام به آلمان
برای اینکه انسانی بیهوده نباشم و معلولیت نتواند من را شکست دهد دست به کار شدم و مغازهای را در پاساژ ایران یدک خریدم تا به کار فروش وسائل اتومبیل مشغول شدم.
مدت شش سال برادرم کار بردن و آوردن من را متحمل شد تا اینکه برای ادامهی درمان عازم لکن آلمان شدم.
در شهر کلن در مجهزترین کلینیک پزشکی آن جا مورد مداوا قرار گرفتم چند سانت از یکی از پاهای من کوتاه شده بود که در آلمان این مورد مهم تا حدودی برایم درمان شد در حدی که که توانستم کم کم عصا را کنار بگذارم و آهسته آهسته مشغول به راه رفتن شوم.
بیست سال عاشقانه به کار در پاساژ ایران یدک ادامه دادم تا اینکه از کار جدا و به عشقم ورزش وصل شدم .کما اینکه در کنار ورزش حضور عارفانه و عاشقانه بیست ساله در جمکران را به عشق آقا حضرت ولیعهد علیه السلام را سعی کردهام تا پایان عمر ادامه دهم.
ورود به ورزش و حضورپرافتخار 21 ساله درهیئت جانبازان و معلولین
به ورزش تنیس روی میز علاقه مند بودم مقام دوم کشوری را کسب کردم.به هیئت بوکس آمدم و به عنوان نائب رئیس و خزانه دار کار مربوط به بوکس قم را جلو بردیم تا اینکه در سال هشتاد از من خواسته شد هیئت جانبازان و معلولین را به دست گیرم که من با افتخار آن را قبول کردم.
به جرات میتوانم بگویم تا امروز یک ریال به عنوان حقوق یا دستمزد دریافت نکردهام درطول بیست و یک سال خدمت عاشقانه به عزیزان جانباز و معلول منابع مالی بسیاری را از طریق جذب اسپانسر برای آنان داشتم برای راهاندازی استخرشهید دخانچی بیش از یک میلیارد تومان منابع از حامیان مالی تزریق کردم و هیچ وقت وابسته به منابع دولتی نبودم .در همین اعزام تیم به مسابقات کشوری جهت مسابقات شنا کشوری دوازده میلیون هزینه اعزام شد که همه از طریق منابع مالی خودمان به بچهها تزریقشد.
همچنان به کارم عشق میورزم و تلاش دارم تا بهترینها برای ورزشکاران تحت پوشش مدیریتی من رقم خورد.
افتخار ورزش جانبازان و معلولین درمعرفی4 نماینده شایسته پارالمپیکی
حسین گلستانی در دو پارا المپیک برزیل و توکیو در والیبال به مدال ارزشمند طلا رسید. حسین حسینی نیز در توکیو در والیبال افتخارآفرین بود.حسین گلستانی طلاهای ناب جهانی را در مسابقات متعدد برونمرزی دارد.محمد محمدنژاد و رضا عیوضی هم در پارالمپیک توکیو در بسکتبال نمایندهای شایسته از قم بودند.
باور بفرمائید جهت شغل این عزیزان با مشکل روبرو هستیم و این همه افتخارات بسیار از نگاه مسولین کماهمیت جلوه میدهد وگرنه تا حالا شرایط شغلی این عزیزان انجام میپذیرفت.
حرفهای پایانی؟
استاد محمد پیروزمنش میگوید خداوند بزرگوار یک فرزند دختر به من عطا کردند که هم اکنون فوق لیسانس روانشناسی را کسب کرده در کنار عزیزم،عزیز دیگری که سالها زندگی خود را مدیون او هستم و از سال هفتاد و یک تا امروز همهی رنجها و سختیهای من را تحمل کرده همسر گرانقدر است که افتخار خدمت به آموزش و پرورش قم را دارد.
از همینجا ازیک یادگار گلم و همسر فداکار وعزیزم تشکری صمیمانه دارم و از خداوند متعال بهترینها را برایشان آرزو میکنم.