ویژهیادداشت

دست افراد زمین خورده را بگیریم؟!

به بهانه سالگرد مرگ(خودکشی) آزاده نامداری؛

ندای قم / یادداشت / ابوالفضل علی دوست ابرقویی / کارشناس مسائل اجتماعی ؛اوایل سال ۱۴۰۰, حدودا همین روزها، خبری در رسانه‌ها منتشر شد که بسیاری از خبرهای دیگر را تحت‌ الشعاع‌ خودش قرار داد و آن، خبر درگذشت خانم آزاده نامداری مجری پرتوان صدا و سیما بود. در مورد علت مرگ ایشان، اول چیز خاصی نگفتند، ولی بعد گفتند مصرف بیش از حد داروهای آرامبخش و کم کم واژه خودکشی را- البته با احتیاط- در موردش به کار بردند. همان روزها بعضی افراد این واژه را تایید کردند و بعضی‌ها تکذیب و بقیه ماجرا.
خانم آزاده نامداری فاکتورهای یک مجری موفق را تماما داشت و به اصطلاح خاک مجری گری را خورده بود، از اجرای برنامه در رسانه استانی کرمانشاه گرفته تا اجرای برنامه در رسانه ملی و با توجه به ویژگی‌ها و توانمندی‌های خاصی که خانم نامداری از آنها برخوردار بود، ‌برنامه هایی که اجرا می‌کرد جزو پرمخاطب‌ترین برنامه‌های صدا و سیما بود.
در مورد علت درگذشت ناگوار و ناگهانی خانم نامداری من سراغ مسائل خانوادگی و خصوصی‌ ایشان نمی‌روم و انگشت اتهام به سمتی دراز نمی‌کنم، برای اینکه مسائل خانوادگی افراد مثل هندوانه نبریده هستند و کسی نمی‌تواند از بیرون در مورد آنها داوری کند، اما در مورد حادثه ناگواری که برای خانم نامداری پیش آمد، من جامعه چند لایه خودمان را خیلی مقصر می‌دانم و شاید مقصر اصلی!
لابد می‌پرسید چه طور؟
شما فکر کنید جامعه‌ای که بدجور حرص و ولع می‌زند تا عکس های خصوصی یک مجری موفق را که روزی مدافع چادر بوده و در یک پارک در خارج از کشور گرفته است، منتشر کند، جامعه سالمی نیست، اگرچه کار خانم نامداری کار غلطی بوده است، برای اینکه یک پارک در سوئیس چه طور می‌تواند حریم خصوصی باشد؟! اما این را هم نباید فراموش کنیم که آدم هر اندازه هم بی‌قید باشد، نمی‌تواند در مقابل افشای مسائل خصوصی اش و نیش و کنایه دیگران بی‌تفاوت باشد, خصوصا خانم نامداری که با توجه به محیط رشد نموش یعنی کرمانشاه، علی القاعده نسبت به حجاب و حتی چادر تعصب خاصی داشته‌ است.
جامعه‌ای که صدا و سیمایش تلنباری از شهرت را بر دوش ناتوان یک نفر می نشاند و پس از بروز بعضی حوادث یک دفعه او بایکوت می‌کند، لابد پیامدهای روانی اقدامات خودش را نمی‌بیند.
در مورد خانم نامداری گفتند خود کرده را تدبیر نیست! آخر این چه منطقی است؟! برای اینکه آدم خود کرده اگر تدبیری داشت که تدبیرش را در مورد خودش به کار می‌برد, لابد تدبیری نداشته است که به کار ببرد. پس در این‌جا جامعه باید به جای چنین آدمی تدبیر کند و بیندیشد و اندیشه‌اش را برای نجات این آدم خود کرده به کار ببرد.
هنر این نیست که ما به افتاده لگد بزنیم، بلکه مردانگی آن است که دست افتاده را بگیریم. مگر ما مردمی نیستیم که این شعر با بند بند وجودمان به عنوان یک فرهنگ دینی و ملی در هم تنیده است:
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده را بگیری مردی
آدم افتاده اگر توان داشت که نمی‌افتاد, لابد ناتوان بوده که افتاده است، پس لاجرم باید جامعه در این‌ جور مواقع دست او را بگیرد و از جا بلندش کند.
چه می‌شد اگر در ایامی که خانم نامداری بایکوت شده بود و در انزوا به سر می‌برد و روزهایی که این همه نیش و کنایه حواله اش می‌شد و عمدتاً هم به خاطر دفاع او از چادر بود، آری چه می‌شد اگر آن روزها صدا و سیما سراغش می‌رفت و به او میدان می‌داد تا شخصیت از دست رفته‌ خانم نامداری بازیافت شود؟ اگر این اتفاق می‌افتاد به احتمال زیاد این حوادث تلخ برای ایشان پیش نمی‌آمد و آن وقت یک انسان در عبور از پیچ شیب دار زندگی به سمت دره سر نمی‌خورد و یک استعداد ناب مجری‌گری از صدا و سیما گرفته نمی‌شد و حالا دختر کوچولوی خانم نامداری، یعنی گندم خانم کسی را داشت که او را مامان صدا بزند. شما این‌طور فکر نمی‌کنید؟!
خانم نامداری زورش به نیش و کنایه‌ها و زخم زبان‌های این و آن نچربید و در برابر طعنه های جامعه کم آورد. کاش از همین جامعه دستی برمی‌آمد و بازویش را می‌گرفت و او را از جا بلند می‌کرد، نه اینکه پایی بر گرده ناتوان او فرود آید و او را در باتلاق زندگی فروترش ببرد.
کاش! …کاش!
و من به عنوان فردی از این اجتماع، یعنی جامعه‌ای که در بروز حادثه تلخ درگذشت خانم نامداری مقصر است، احساس عذاب وجدان می‌کنم و نمی‌توانم خودم را ببخشم.
شما خواننده محترم نیز فردی از همین اجتماع هستید.

لینک کوتاه این صفحه: https://nedayeghom.ir/jzsk

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا